
نگین میزدج
بر بلندای میزدج، در دامان جهانبین **** می درخشد روستایی بسان نگین
نام این روستا بود راستاب **** مردمانش در زلالی و پاکی به مانند آب
مردمی دارد سلحشور و غیور و پرتوان **** در تلاشند تا نباشد سفره هاشان خالی ز نان
دخترانش سربه زیرو با حجاب و با شرف **** می درخشند همچو گوهر، اندر صدف
در این ملک قشنگ خوش طبیعت **** تجلی کرده بس آثار خلقت
به هر سو بنگری کشتزار بینی **** صفایی، سبزه ای ، آبی روان در نهر بینی
نمای باغ باشادی در بهاران **** کندجلوه گری از باغ رضوان
چهچه بلبلکان در باغ بالا **** کند مدهوش و مست هر رهگذر را
اگر خواهی که دانی هستی را ، راز**** سفر باید کنی به دره ی راز
چش زیادی، چش دروغ گو، چشمه سردار ****خوشا آن روزها که بودند از آب سرشار
قره چشمه، نظرگاه و پناوندا **** دگرباره بکن جوشان تو کاریز ای خداوندا
گود گنجه، گود جنی، مله هادی **** به وصف آن کنم ابراز عجز و ناتوانی
همه داریم تمنا از خدای عالمین **** رحم وا دارد همی بر مردم این سرزمین
شعر گفتی ای امینی بی در دسر **** خسته کردی جمع را بسه دگر
تقدیم به مردم دوست داشتنی راستاب
جواد امینی راستابی